عید قربان
سلام امیر علی جان ؛ بار دیگر در این روزھای پاییزی به خوابت آمده ام تا قبل از آنکه بیدار شوی برای تو و بخاطر تو بنویسم ، البته نه از شادی ھای نگفته ام و نه از غصه ھای دم نزده ام ، بلکه از لبخند آفتابی ات ، که حتی ھمین پاییزم را به بھار عمرم مبدل می سازد . به سراغت آمده ام تا ثابت کنم برای تو عاشق ترینم و شاید مِن عاشق ، فقط امروز مجال ھم صحبتی با تو را داشته باشم درحالیکه شاید روزی قیچی به دست بگیری و وسط رویا ھایم خطی بیاندازی! پسرعزیزم ؛ شروع این دلنوشته ام از سیزدھمین روز مھر آغاز شد که برابر بود با عید سعید قربان . عیدی که اگر بگویم بھترین زمان برای ظھور بندگی ...
نویسنده :
مامان وبابای امیرعلی
11:20